گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا تَدٰایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلیٰ أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کٰاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لاٰ یَأْبَ کٰاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمٰا عَلَّمَهُ اَللّٰهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اَللّٰهَ رَبَّهُ وَ لاٰ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً فَإِنْ کٰانَ اَلَّذِی عَلَیْهِ اَلْحَقُّ سَفِیهاً أَوْ ضَعِیفاً أَوْ لاٰ یَسْتَطِیعُ أَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اِسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجٰالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونٰا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ اِمْرَأَتٰانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ اَلشُّهَدٰاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدٰاهُمٰا فَتُذَکِّرَ إِحْدٰاهُمَا اَلْأُخْریٰ وَ لاٰ یَأْبَ اَلشُّهَدٰاءُ إِذٰا مٰا دُعُوا وَ لاٰ تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَوْ کَبِیراً إِلیٰ أَجَلِهِ ذٰلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهٰادَةِ وَ أَدْنیٰ أَلاّٰ تَرْتٰابُوا إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً حٰاضِرَةً تُدِیرُونَهٰا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَلاّٰ تَکْتُبُوهٰا وَ أَشْهِدُوا إِذٰا تَبٰایَعْتُمْ وَ لاٰ یُضَارَّ کٰاتِبٌ وَ لاٰ شَهِیدٌ وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اَللّٰهُ وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ (۲۸۲) وَ إِنْ کُنْتُمْ عَلیٰ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا کٰاتِباً فَرِهٰانٌ‌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ اَلَّذِی اُؤْتُمِنَ أَمٰانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اَللّٰهَ رَبَّهُ وَ لاٰ تَکْتُمُوا اَلشَّهٰادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْهٰا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (۲۸۳)

ای آن کسانی که ایمان آوردید چون معامله کنید بوامی تا وقتی نام برده پس بنویسیدش و باید که بنویسد میانتان نویسنده براستی و باید ابا نکند کاتبی که بنویسد هم چنان که آموزانیدش خدا پس باید بنویسد و باید املا کند کسی که بر اوست حق و باید بترسد از خدا که پروردگار اوست و کم نکنید از آن چیزی را پس اگر باشد آن کسی که بر اوست حق کم خرد یا عاجز یا نتواند که املا کند او پس باید املا کند ولیش براستی و گواه برگیرید دو گواه از مردانتان پس اگر نباشند دو مرد پس یک مرد و دو زن از آنان که راضی باشید از گواهان تا چون فراموش کند یکی از آن دو پس بیاد آورد یکیشان دیگری را و باید ابا نکنند گواهان وقتی که خوانده شوند و نه نازل شوید که بنویسید آن را کوچک یا بزرگ تا مدتش آن راست‌تر است نزد خدا و ثابت‌تر از برای شهادت و نزدیکتر بآنکه شک نکنید مگر آنکه باشد سودایی حاضر که می‌گردانیده باشید آن را میانتان پس نیست بر شما گناهی که ننویسید آن را و گواه برگیرید چون مبایعه کنید و باید که ضرر رسانیده نشود نویسنده و نه گواهی و اگر بکنید پس آن نافرمانی است بشما و بترسید از خدا و می‌آموزد شما را خدا و خدا بهمه چیزی داناست (۲۸۲) و اگر باشید بر سفری و نیابید کاتبی را پس گروگانی باید گرفته شود پس اگر امین داند برخی از شما برخی را پس باید ادا کند آنکه امین داشته شده امانتش را او باید که بترسد از خدا که پروردگار اوست و مپوشید شهادت را و هر که بپوشد آن را پس او گناهکار است دلش و خدا بآنچه می‌کنید داناست (۲۸۳)

اهل ایمان از شما تا مدتی

قرض خواهد گر کسی در شدتی

پس به عدل آن را نویسد کاتبی

تا که باشد حجت هر طالبی

هم نباید تا کند کاتب اِبا

آنچه بنوشته ز تعلیم خدا

وآنچه مدیون کرده بر آن اعتراف

بی زیاد و نقص و بی خوف و خلاف

ترسد از پروردگار خود که او

کرده خلق و می دهد رزق و گلو

وقت اقرار که مدیون اَخرس است

یا سفیه اقرار با دیگر کس است

هست یعنی بر ولی عدل او

کاقرب است از غیر و بر وی خیر جو

هم دو تن گیرید شاهد از رجال

یا ز یک مرد و دو زن نیکو فعال

در شهادت نیکشان دارند خلق

نیستشان بر شید و زرق آلوده دلق

ور یکی را رفته چیزی از نظر

شاید ار آرد به یادش آن دگر

وآن گواهان نیست در نیکی روا

که نمایند از رهی آن را اِبا

چون بخوانندش درآید بی درنگ

بر گواهی هم از آن ناید به تنگ

از ادای آن نیاید بر ستوه

از ره لَاتَسئَمواْ أن تَکْتُبوه

بر صغیر است ار چه حق یا بر کبیر

در شهادت شرط شد صدق ضمیر

تا رسد هنگام آن وین راست تر

نزد حق کز جهر و سرّ دارد خبر

اقوم آمد مر گواهی را که دور

باشد از سهو و غلط اندر امور

در گواهی حفظ چشم شاهد است

گر نباشد حفظ بر شک وارد است

اقوم اعنی مبلغ و مدت تمام

باشدش در حفظ چون آید مقام

جز که گردد منتقل در اتّجار

نقد از دستی به دستی در قرار

یافت دور از نقد و نسیه بر صلاح

بینتان پس بر شما نبود جناح

گر که ننویسند آن را بی ملال

زآنکه هست اقرب به ریب و احتمال

شاهد اندر بیعها گیرید باز

شاهدی کو راست در خلق امتیاز

آبروی علم و عقل اندوخته

نی که شهری بهر شمعی سوخته

نیست بهر کاتب و شاهد گزند

گر کسی این کرده باشد ناپسند

گر کنید این، فسق و نافرمانی است

ز امر حق بگذشتن از نادانی است

زو بپرهیزید یعنی از خدا

کز کرم آموزد اینها بر شما

اوست دانا بر امور از جزء و کل

بر شما بنمود انواع سبل

در سفر باشید ور با صاحبی

که نیابید اندر آن ره کاتبی

آنکه خواهد قرض، از او گیرید رهن

بهر اطمینان دل وین نیست وهن

ور کسی ایمن شود از دیگری

قرض بر وی تا دهد سیم و زری

باید آن مدیون به حفظ مذهبش

رد نماید مال را بر صاحبش

از خدا ترسد که او همراه بود

زآنچه شد مابینشان آگاه بود

ساخت بهر او سبب در محنتی

باز خواهد زو فرج در شدتی

هر چه نالد بر جنابش روز و شب

کای سبب سازم بساز آخر سبب

بسته بیند راهها بر خود همه

بی تنبّه زآن جفا ء و مظلمه

در شک اندازد بلیسش هر نفس

که کجا باشد به عالم دادرس

آنکه هم دیدی تو بوده است اتفاق

هیچ نارد یاد از آن ظلم و نفاق

حق تعالی گوید او را کای دبنگ

صد هزاران بار دیدی روز تنگ

من تو را دادم ز تنگی ها امان

آن همه بد ز اتفاقات زمان

پس کنون هم بسته راه ایمنی است

زآنکه ز امر اتفاقی چاره نیست

مال او را من عوض دادم فزون

تو بمان در اتفاق خود زبون

پس بپرهیز از خدا، وآن روز سخت

وام را رد کن که دزدت برد رخت

هم مکن پنهان شهادت را که آن

شد گناه قلب و بس دارد زیان

فعل بنده ثبت طومار شه است

بر هر آنچه می کنید او آگه است