گنجور

 
صفی علیشاه

وَ اَلْوٰالِدٰاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاٰدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کٰامِلَیْنِ لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ یُتِمَّ اَلرَّضٰاعَةَ وَ عَلَی اَلْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاٰ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّٰ وُسْعَهٰا لاٰ تُضَارَّ وٰالِدَةٌ بِوَلَدِهٰا وَ لاٰ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ‌ وَ عَلَی اَلْوٰارِثِ مِثْلُ ذٰلِکَ فَإِنْ أَرٰادٰا فِصٰالاً عَنْ تَرٰاضٍ مِنْهُمٰا وَ تَشٰاوُرٍ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْهِمٰا وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاٰدَکُمْ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَیْکُمْ إِذٰا سَلَّمْتُمْ مٰا آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲۳۳)

و مادران که شیر می‌دهند فرزندان خود را در دو سال تمام برای آنکه بخواهد که تمام کند شیر دادن را و بر کسی که مولود مر او راست روزیشان و پوشششان بخوبی تکلیف کرده نشود نفسی را مگر باندازۀ آن تا ضرر رسانیده نشود مادری بفرزندش و نه آنکه مولود مر او راست بفرزندش و بر وارث است مانند این پس اگر بخواهند از شیر گرفتن را از روی خوشنودی از آنها و مشورت پس نیست باکی بر آن و اگر اراده کنید که بدایه بدهید فرزندانتان را پس نیست باکی بر شما چون گردن نهید آنچه را داده شدید بنیکی و بپرهیزید خدا را و بدانید که خدا بآنچه می‌کنید بینا است (۲۳۳)

مادران باید که می بدهند شیر

تا دو سال اولاد خود را ناگزیر

کامل آمد این رضاعت در دو سال

گر همی خواهید یابد کآن کمال

هست بر «مولود له »، یعنی پدر

رزق و پوشش مادران را خوبتر

اینست حکم مادری کو را طلاق

داده باشد مرد و هست اندر وثاق

بهر آنکه شیر بدهد بر ولد

حقّ دیگر نیست او را در سند

رزق و پوشش تا دهد بر طفل شیر

شایدش، مرد ار غنی است ار فقیر

ور که مطلق نیست آن زن در سریر

بهرة خود گیرد او نی بهر شیر

نفقه هم بر قدر معروف است و بس

نی به قدر آنکه زن دارد هوس

نیست تکلیفی روا از هیچ رو

بر کسی الاّ به قدر وسع او

نی رسانید ار پناهید و پدر

مادری را بهر فرزندش ضرر

نیست هم بر مادری کز غیظ اَب

ترک فرزندی کند گیرد غضب

تا زیانی وارد آید بر رضیع

از پدر وز مادر این باشد شنیع

هست بر میراث بر مانند آن

گر بمیرد آن صبی بر ناگهان

یعنی آن مالی که بر وی راجع است

میرسد بر والدین این شایع است

همچنان کز والدینش می رسید

نفقه بهر رشد هر دم بر مزید

بعد از آن هر کس بر آن طفل اقرب است

آنکه ذی حق تر هم اولی و انسب است

یعنی ار او را نباشد والدین

وارث است آن کس که هست اقرب به عین

پس اگر خواهند گیرندش ز شیر

زودتر از حد خود یا آنکه دیر

مشورت آن هر دو بر احسان کنند

بر رضای یکدگر تا آن کنند

نیستشان گر بر فصال آن مه صلاح

نیست ایشان را به تأخیرش جناح

ور که می خواهید غیر از مادرش

شیر بدهد آن ولد را یکسرش

بر شما نبود گناهی اندر این

مانع اُم هر چه باشد بالیقین

چونکه بسپارید بر حکم وجوب

حق استرضاع را آرید خوب

می بپرهیزید و دانید اینکه حق

هست بینا بر فعال ماخَلَق

هر عمل که می کنید از ناگزیر

هست حق بر جزء و بر کلش بصیر