گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

فَاسْتَجٰابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (۳۴) ثُمَّ بَدٰا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا رَأَوُا اَلْآیٰاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتّٰی حِینٍ (۳۵)

پس پذیرفت دعای او را پروردگارش پس بگردانید از او مکر ایشان را بدرستی که او شنوای دانا (۳۴) پس ظاهر شد مر ایشان را پس از آنکه دیدند علامات عصمت یوسف را که البته در زندان کنندش تا زمان مرگ (۳۵)

پس اجابت حق نمودش در زمان

بازگردانید زو کید زنان

زآنکه او می بشنود آواز خلق

هم بداند در تضرّع راز خلق

چون زنان گشتند از وی نا امید

مر زلیخا را بگفتند از نوید

که صلاح این است کو را چند روز

حبس در زندان کنی ای دلفروز

تا ببیند سختی زندان و بند

رام گردد بر تو آید در کمند

پس بگفت او با عزیز از این غلام

من شدم بد نام اندر خاص و عام

گر به زندانش فرستی چند روز

من شوم فارغ از این تشویش و سوز

این سخن گردید مقبول عزیز

گفت بر زندان برندش بی تمیز

پس هویدا شد بر ایشان بعد از آن

که بدیدند آن علامتها عیان

رأیشان بگرفت خود بر این قرار

که به زندانش فرستند از حصار

تا زمانی خوا ست پس ز آهنگران

سخت زنجیری که بندندش بر آن

گفت با زنجیر پس تا بر شتر

بر نشانند آنکه بود آزاد و حُر

دور گردانند کاین باشد سزا

خائنان را در حریم پادشا

رفت خود با جامۀ تبدیل او

بر سر ره تا کند چون گفتگو