در انجمن به خرام آمدی و رو بستی
سخن به پرده سرودی و لب فرو بستی
حدیثِ حُسن تو هر کس به یک زبانی گفت
طلسم دلبری خود به گفتوگو بستی
هوای عشق به دریادلی توان بستن
سزد ز گریه مرا گر به دیده جو بستی
دلم به کشورِ حُسن تو شد به صیدِ نظر
رهِ برون شدن از خال و خط بر او بستی
نزاع زاهد و صوفی به انتزاع تو بود
که نفس خود همه بر خار و گل نکو بستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.