گنجور

 
صفی علیشاه

ترک عقل ذوفنون کردیم ما

خویش در عشق آزمون کردیم ما

بند رهرو بود چون عقل و جنون

ترک این عقل و جنون کردیم ما

خانه را پرداختیم از هست و نیست

غیر یار از دل برون کردیم ما

تا نباشد حرفی الاحرف عشق

لب خمش از کاف و نون کردیم ما

بر گذشته از مکان و لامکان

جای در میخانه چون کردیم ما

در خرابات از سوادالوجه فقر

هر دو عالم را زبون کردیم ما

زیر گام اندر سماع از دور جام

این سپهر نیلگون کردیم ما

تار و پود خرقه و سجاده را

رشته‌های ارغنون کردیم ما

کم گرفتیم این جهان از بیش و کم

شور مستی تا فزون کردیم ما

همچون منظور از اناالحق بر زمین

نقشها بی‌رنگ خون کردیم ما

سر زدوش اندر ره افکندیم مست

پس زدار جان نگون کردیم ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode