از بهر قرار دل دیوانه خود باز
با زلف تو گیرم ز سرافسانه خود باز
آواره بهر شهر چنانم که نبینم
یک دوست که پرسم خبر از خانه خود باز
بر باد مده کاه خود ای شیخ که بگرفت
از خرمن رندان دل من دانه خود باز
مستی که فتد بر گذر میکده در راه
باشد که ندادند ره کاشانه خود باز
سرمست چو بستم بتو پیمان ارادت
پیمایم از آن باده به پیمانه خود باز
هر چند که جان لایق جانان بجوی نیست
جان دادم و دیدم رخ جانانه خود باز
بر خیز صفی تا بگدائی بنشینیم
در میکده از همت شاهانه خود باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.