گنجور

 
صفی علیشاه

ای حسین ابن علی از باطن پاکت مدد

و ز دم عشاق و جان مست سلاکت مدد

نیست قلب یار من آنسان که باید سوی من

بهر جذب قلب او از روح چالاکت مدد

خاکساری کوی عشق تست جای جن و انس

تا شود معشوق من خاک من از خاکت مدد

عقلها حیران عشق تست و عقل یار من

تا شود حیران من از عقل و ادراکت مدد

هر سری را هست شوری بسته فتراک تست

تا فتد شور منش در سر ز فتراکت مدد

تا ز غیر من بپوشد چشم امید وصال

از دل حق بین و دست و دیده پاکت مدد

جز تو کس در عشق حق امساک از هستی نکرد

تاکند او ترک غیر از من ز امساکت مدد

گر نبودی تو نبود از عشق در عالم ثمر

خواهم اندر جذب یار از سر لولاکت مدد

گشت عالی عرش و افلاک از علو همتت

بر مرادی کن مرا از دور افلاکت مدد