گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

کمان ابروی پیوسته را چو زه سازد

خراب خانه خلقی بشهر و ده سازد

ز هر کنار شود بانگ الامان برپا

میان چو بندد و زلفین را زره سازد

کجا دگر دلی از بند او شود آزاد

کمند زلف چو بگشاید و گره سازد

نمایدار که ز گیسون بیاض پیشانی

شب سیه را بر روز مشتبه سازد

زبر گشودن چشم وز بازکردن مو

همی دل است که بینی خراب و له سازد

ز چشم خود کند آنرا که از نگه بیمار

بخنده شکر بینش دوباره به سازد