نشانی گویمت تا باز دانی
که نفست چون برد از ره نهانی
ببزمی مردمی ار دیدی خطا گفت
سؤالی را جوابی ناروا گفت
کمربندی بجد در انفعالش
فزائی تا توانی بر ملالش
تو میگفتی شفیقم بر خلایق
بطبعم صلح کل آمد موافق
چه شد کز عهد خود بیگانه گشتی
عدو بردت ز ره دیوانه گشتی
خود این بود از غرور و خشم و شهوت
نمود نفس و اظهار منیت
نپنداری که بحث علم و دین بود
ره عقلت زد آن کت در کمین بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.