نفس گویند ترویح قلوبست
بامداد لطایف کز غیوب است
نفسها مر محبی راست مطلوب
که باشد در تنفس انس محبوب
بر این مخصوص باشند اهل انفاس
دم آدم بود غیر از دم ناس
نه هر جنبندهئی صاحب نفس شد
کسی قدر نفس داند که کس شد
کسی قدر نفس داند که شبها
کشیده در فراقی رنج و تبها
کسی قدر نفس داند که حالی
رسیده بعد هجران بر وصالی
کسی کو صرف وقتی کرد هم را
شناسد قدر وقت و قدر دم را
کسی را میتوان صاحب نفس گفت
که در عشق بتی ترک هوس گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.