گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

چون صدر دین امام مبین مقتدای راد

دل سان وحید در صف کرببلا فتاد

آمد به خیمگه پی بدرود اهل بیت

تسکینشان به صبر و تسلی به اجر داد

هم در وداع حمد خدای مجید کرد

ز آن پس زبان به نعت رسول امین گشاد

پس بر فزع وعید و مالی بزرگ راند

بر صابری نوید ثوابی شگرف داد

بگشود عقد خاطر و بربست رای حرب

دل سرد از جدایی و جان گرم بر جهاد

پا در رکاب سخت و لگامش به دست سست

پهلو نبی برابر آن ناکسان ستاد

اتمام حجت از همه در کرده گفت پس

هان ای سر سپه پسر سعد شوم زاد

بیگانه ز آشنای قدیمی کرانه جوی

درباره منت چه شد آن مایه اتحاد

چون شد که سال های درازت زیاد رفت

آن دعوی ارادت و آن لاف اتحاد

عزمت چرا سوابق صحبت به پا فکند

حزمت چرا سو الف الفت ز کف نهاد

تعریف جاه و منصب و مالت گر از غرور

یک باره رفت آیت قربی چرا ز یاد

با ما مصاف و لاف مسلمانی ای عجب

لعنت بر این نفاق کند شرک و ارتداد

گفتم هر آنچه قابل آنی ولی چه سود

اندرز من به گوش قبول تو بود یاد

برداشت هر که کامت و نافت هر آنکه چید

بالفطره کاش دست و زبانش بریده باد

چار اسبه رو به آتش ممدود می روی

هشدار هان که پشت به مقصود می روی