گنجور

 
سعیدا

هر کجا مینا و جامی از می گلگون پر است

وای بر پیمانه و مینای ما کز خون پر است

شیشهٔ ما را شکستی خوب کردی پر نبود

خاطر ما را نگه داری ستمگر، چون پر است

الفتی دارد به ما اندوه از روز الست

گر درون خالی شد از غم، نیست غم، بیرون پر است

بسکه دل ها آب گشت از دست چرخ بی وفا

از شراب ناب [انده] شیشهٔ گردون پر است

فکر موزون کردن شعرم سعیدا می برد

هر زمان دل، ورنه جیب سینه از مضمون پر است