گنجور

 
سعیدا

شبی که مست بیاید به خواب من مطلوب

دهد به غمزه شراب و کباب من مطلوب

از آن دو لعل شکرخا چو مدعا پرسم

به غیر بوسه چه گوید جواب من مطلوب؟

حواله ام به دو زلف سیاه خواهد کرد

چو بیند از غم خود پیچ و تاب من مطلوب

ز پرتو رخ او نور دیده بوده و دل

نمی نموده به من از حجاب من مطلوب

چو دید از همه سو روی من به خود گفتا

صد آفرین به خیال صواب من مطلوب

چه سینه هاست که نشد داغ و خانه ها که نسوخت

چو پا گذاشت به بیت الخراب من مطلوب

چه احتیاج سعیدا مرا به صرف و به نحو

نوشته صورت خود در کتاب من مطلوب