من نه آنم که زنم ساز و به خود گریه کنم
خنده بر چرخ بد انداز و به خود گریه کنم
نیست جا این قدر شمع مرا چون فانوس
تا کشم شعلهٔ آواز و به خود گریه کنم
بنما سرو قد خویش که من فاخته وار
تا شوم از همه ممتاز و به خود گریه کنم
نیست آشفتگیم از گل رخسار کسی
چون خیال تو کنم ناز و به خود گریه کنم
من حسرت زده را باده از آن خم مدهید
که خبردار شوم باز و به خود گریه کنم
چرخ اگر آب دهد از دم تیغ تو شوم
همچو فواره سرافراز و به خود گریه کنم
سخت ماتم زده ام نوحه گران می خواهم
تا شوندم همه دمساز و به خود گریه کنم
بستم احرام که با نغمه روم همچو خیال
در سراپردهٔ آواز و به خود گریه کنم
شکوه چون مدعیم نیست سعیدا ز کسی
گله از خود کنم آغاز و به خود گریه کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.