هدف برای خدنگ تو جان خود بردم
به پای بوس هما استخوان خود بردم
قدم خمیده و من در پی کشیدن آه
گرفته گوشه و زور از کمان خود بردم
زدم به شعله چو پروانه رخت هستی را
غبار حادثه از دودمان خود بردم
حدوث برد مرا تا به بارگاه قدم
رهی به سوی یقین از گمان خود بردم
چه نسبت است که پرسد ز حال من معشوق
به گوش دل سخنی از زبان خود بردم
شهید عشقم و دل را به کف گرفته روان
به جان سپاری سرو روان خود بردم
خدنگ غمزه دلم را به نیش پیکان برد
به دوست پی ز دل خون چکان خود بردم
میان این همه اغیار آشکارا من
نهاده در دل و راز نهان خود بردم
ز دست عشق که دادم به هیچ جا نرسید
به گوش عرش سعیدا فقان خود بردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.