از آن زمان که غم او گرفته جای خیال
دگر به گوشهٔ دل کم رسیده پای خیال
به روز وصل دلم صاف تر ز آینه بود
فراق یار مرا کرد آشنای خیال
به فکر گوی سخن گر مراد می خواهی
که زر شود سخن مس ز کیمیای خیال
چه فکرها که نکردم نمی رسد چه کنم
به غیر پنجهٔ دل دست کس به پای خیال
به فکر نفی سوای تو بسکه گردیدم
نیافتیم در این خانه ماسوای خیال
به هر خیال که رفتم گرفت دردسرم
نشد موافق طبع دلم هوای خیال
جهان اگرچه خیال است لیک حضرت حق
نیافریده سعیدا تو را برای خیال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.