گنجور

 
سعیدا

ای ز ایراد قلم هم نفسانت مرفوع

تابعانت به همه طبع و طبایع مطبوع

ذات او تا به صفت غیر خودی پیدا کرد

چون تویی در کرم و خلق نیامد به وقوع

تا صول سبق حال گرفتم از عشق

علم ماضی و مضارع به نظر گشته فروع

هر چه گاهی که نظر بر رخ او می افتد

می کنم از ته دل سورهٔ اخلاص شروع

میل آن گوشهٔ ابرو به نگاه عجز است

نیست مقبول نمازی که در او نیست خشوع

مهر ورزیدن این ماهوشان عین خطاست

باده ای نوش که کیفش نبود نامشروع

بر نسب فخر و حسب تکیه حرام است حرام

خودپرستی به همه دین و مذاهب ممنوع

بازگشت است رسیدن به خدا راه درست

که به مطلب نرسیده است کسی جز به رجوع

طالعت گرچه سعیدا شده ابری خوش باش

شاید آن ماه ز بخت تو کند باز طلوع