گنجور

 
سعیدا

اگر چون خضر می‌بخشند جان را بر شهیدانش

خیالی غیر جانبازی نباشد در شهیدانش

دهان زخم از خون خشک ناگردیده برخیزند

کجا لب‌تشنگی بینند در محشر شهیدانش

خمارآلودهٔ می را به شیرینی نباشد دل

که کی بوسند در جنت لب کوثر شهیدانش

به تیغش کرده‌اند از جان و از دل کشتگان بیعت

که تا تلقین گرفتند از دم خنجر شهیدانش

سعیدا بی‌ادب در کوی جانان کس نمی‌آید

زمین بوسیده می‌آیند بر خنجر شهیدانش