گنجور

 
سعیدا

مژده آمد که تو را کام روا شد امروز

مدعاها هدف تیر دعا شد امروز

سایه انداخت به سر قامت آن سرو روان

صعوهٔ طالع ما باز هما شد امروز

وقت خوش دولت جاوید مبارک بادا

تو بقا یاب که غیر از تو فنا شد امروز

شکر ایزد که به دور تو ز هم بی تصدیع

باطل و حق چو شب و روز جدا شد امروز

دل شد و صبر شد و جان شد و تن از جا رفت

تو خبردار نه ای بی تو چها شد امروز

[خارزارم] ز قدوم فرست شد گلزار

جنگ و کین از کرمت صلح و صفا شد امروز

به هوایی که سعیدا به تو همدم گردد

همچو نی بیدل و بی برگ و نوا شد امروز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode