سخن از میکده و ساقی و جام است امروز
هر چه جز باده خوری بر تو حرام است امروز
خنده زن باده کش از جام بده رقص بکن
کار کونین در این خانه تمام است امروز
مانع ما نشود حرف کس از شرب مدام
نهراسیم ز فردا که دوام است امروز
زلف او هیچ دلی نیست که داغی ننهاد
شهر بیدادگران خطهٔ شام است امروز
خال [و] ابرو به رخت روی توجه دارند
خواجه و بنده در این شهر غلام است امروز
غم و درد و الم و خون دل و سینهٔ ریش
دور از آن یار مرا آب و طعام است امروز
در تجلی شد و گفتا که سعیدا برگوی
آن که انکار تو می کرد کدام است امروز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.