صبحدم تا شده بیرون ز افق، خاور مهر
رفت جان بر سر مهر و دل من در بر مهر
ظاهر و باطن معشوق به هم دارد جنگ
دل او صورت قهر و تن او پیکر مهر
شهر خالی است ز خوبان و دل ظالم سخت
باشد از غیب رسد بر سر ما لشکر مهر
صبحدم ته به ته غنچهٔ گل را دیدم
همه خون بسته ز بی مهری او بر سر مهر
جز تجلی نبود جسم مرا رنگ وجود
نیست جز ذره هواخواه به بال و پر مهر
آذرش را ز ازل قوت گیرایی نیست
که نشد پخته یکی خام از این اخگر مهر
ز آتش حسن تو خورشید اگر سوخت چه باک
می توان ساخت دوصد مهر ز خاکستر مهر
چون صبا زلف شب از چهرهٔ مقصود گشود
بود طغرا خط مشکین تو بر دفتر مهر
فلک از حلقه به گوشان در جانان است
می کند سجده به پیش بت ما داور مهر
کی رسد بادهٔ دیدار سعیدا تا هست
اندرین میکده مینا فلک و ساغر مهر؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.