رمزی است این که شمع فروزنده می کند
بر حال خویش گریه به ما خنده می کند
نازم به فکر شمع و صفای ضمیر او
روشن چراغ مردهٔ خود زنده می کند
آزاد می کند ز دو کونش نگاه عشق
آن را که در محبت خود بنده می کند
مانی تصوری [چو تو] خواهد کشد بدل
او را خیال عکس تو شرمنده می کند
در چشم جود، خرمن طاعت به نیم جو
زاهد چرا ذخیرهٔ آینده می کند
در دل هوای زلف، سعیدا گرفته جا
زان رو خیال های پراکنده می کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حسنت که ذره را مه تابنده میکند
برقی است تا چراغ کرا زنده میکند
من کیستم که لطف تو خواند سگ خودم
مار ا کمال لطف تو شرمنده میکند
خود را بظل عشق رسان کاین همای بخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.