نی چو پروانه همه ز آتش نسبت سوزند
عاشقان بیشتر از گرمی صحبت سوزند
شمع مومی چه کنی با دل سنگی که توراست
ندهد نور چراغی که به تربت سوزند
حسن یوسف چو شود روی بروی رخ یار
چون چراغی است غریبان که به غربت سوزند
دل به جان سوخت چو هندو که پس از سوختنش
ای بسا دوست که خود را به محبت سوزند
هیچ گه باغ شهیدان نبود بی گل داغ
این چراغی است سعیدا که به نوبت سوزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.