گنجور

 
سعیدا

خط رخسار تو را گرچه ز بر باید خواند

صنعت این است که بی زیر و زبر باید خواند

می توان گفت ز لب حرف به هر گوش ولی

صفت چشم به ارباب نظر باید خواند

ز هنر گوی به ما بی هنران عیب مگوی

عیب را رفته به اصحاب هنر باید خواند

بسکه عالم شده از سنگلدلی گوش گران

بعد از این وعظ به دیوار و به در باید خواند

یاد مجنون به بیابان جنون باید کرد

نقل فرهاد به هر کوه و کمر باید خواند

نی در آغوش کشی نی ز برت دور کنی

نام ترکیب تو [بی] نفع و ضرر باید خواند

عیب کردن هنری را همه از بی هنری است

گر تو داری هنری، عیب هنر باید خواند

گر بود نغمهٔ عشاق سعیدا در دل

مست باید شد و هنگام سحر باید خواند