خط رخسار تو را گرچه ز بر باید خواند
صنعت این است که بی زیر و زبر باید خواند
می توان گفت ز لب حرف به هر گوش ولی
صفت چشم به ارباب نظر باید خواند
ز هنر گوی به ما بی هنران عیب مگوی
عیب را رفته به اصحاب هنر باید خواند
بسکه عالم شده از سنگلدلی گوش گران
بعد از این وعظ به دیوار و به در باید خواند
یاد مجنون به بیابان جنون باید کرد
نقل فرهاد به هر کوه و کمر باید خواند
نی در آغوش کشی نی ز برت دور کنی
نام ترکیب تو [بی] نفع و ضرر باید خواند
عیب کردن هنری را همه از بی هنری است
گر تو داری هنری، عیب هنر باید خواند
گر بود نغمهٔ عشاق سعیدا در دل
مست باید شد و هنگام سحر باید خواند