عارف چو جهان سرکش مغرور نگردد
شور است محیط آب گهر شور نگردد
حیف است به آن ظرف تنک باده که می را
در ساغر گل نوشد و فغفور نگردد
خورشید کی و پرتو دیدار تو هیهات
هر بی سر و پا لایق این نور نگردد
در باغچهٔ صبر گل بی جگری هاست
زخمی که رسد بر دل و ناصور نگردد
منظور، قبول نظر اوست وگرنه
هر کوه ز رفعت، جبل طور نگردد
خم خشت سر خود نکند تا سرمستی
خاک قدم ریشهٔ انگور نگردد
پیوسته چنان دل که به صد آب، می ناب
همچون شکر از لعل لبش دور نگردد
دل چون گرد از باده علاجش می ناب است
بی نشئهٔ غم غمزه مسرور نگردد
دل را صفت کینه میاموز سعیدا
کاین شان عسل خانهٔ زنبور نگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر دل شکند مهرت از او دور نگردد
خورشید شود ذره و بی نور نگردد
زخمی که بد آموز نمکریزی اشک است
خرسند به صد خنده ناسور نگردد
غم بسته به بازوی دلم حرز شکستن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.