جوهر تیغی که من بر آن کمر میبینمت
سبزهٔ خاک شهیدان تا کمر میبینمت
خنده کردی و تبسم آن دهان تنگ را
حقهٔ لعل پر از در و گهر میبینمت
تا کجا پا را حنایی کرده بیرون آمدی
باز از خون شهیدان دست تر میبینمت
جزو [و] کلی را که گنجد در خیال آدمی
خود تو میدانی که از آن بیشتر میبینمت
همچو عمر عاشقان بیقرار و بیشکیب
گاه از نزدیک دوری در گذر میبینمت
از محالات است دیدن با نظر روی تو را
خوش محال است این که من عین نظر میبینمت
دید جانان بی سر و پایم به کوی خویش گفت
چون نگاه حیرتی بی بال و پر میبینمت
باز ای کاکل مگر گرد سرش گردیدهای
در نزاکت خوبتر از مشک تر میبینمت
میروم گاهی ز خود گه باز میآیم به خود
گاه در خود گاه در جای دگر میبینمت
در خراباتم سعیدا دید هشیاری و گفت
با وجود مفلسیها معتبر میبینمت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف معشوق خود میپردازد و او را با صفات زیبا و خاصی توصیف میکند. او به ویژگیهای ظاهری و باطنی معشوق اشاره میکند، مانند خندههایش و هالهای از زیبایی که اطرافش را فراگرفته است. شاعر احساس میکند که معشوقش همواره در ذهن اوست و به شدت دلبستگی و عشقش را نسبت به او نشان میدهد. همچنین، او به تفاوتهای بین نزدیک و دوری معشوق اشاره دارد و میگوید که دیدن او از نزدیک بسیار سخت است، ولی در عین حال، او همیشه در خاطرش حضور دارد. در نهایت، با وجود تمام مشکلات و تلخیهای زندگی، شاعر همچنان زیبایی و جذابیت معشوقش را میبیند.
هوش مصنوعی: من در دستانم تیغی دارم که بر روی آن، کمر تو را مینگرم و میبینم تو در میان سبزههای خاکی که نشانههای شهیدان را در خود دارد، به کمر رسیدهای.
هوش مصنوعی: وقتی که لبخند زدی و آن لبان زیبای تو را دیدم، احساس کردم که همچون جواهری پر از زیبایی و ارزش هستند.
هوش مصنوعی: شما تا کجا میخواهید پاهای خود را در رنگ حنا بیارایید و سپس از خون شهیدان به بیرون بیایید؟ دستهایی که مرطوب هستند را میبینم.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که در خیال انسان جا میگیرد، همان جزئیات و کلیات است. خودت بهتر میدانی که من بیشتر از آنچه در ذهنت است، تو را میبینم.
هوش مصنوعی: عاشقان همیشه بیقرار و بیتاب هستند و گاهی در حالی که به ظاهر از هم دورند، در دل و ذهن همدیگر را احساس میکنند و به هم نزدیکند.
هوش مصنوعی: دیدن چهره تو با چشم بسیار دشوار است، این غیرممکن است که من تو را آنگونه که هستی ببینم.
هوش مصنوعی: با دیدن محبوبم، بیتاب و بیقرار شدم. او در کوی خود به من گفت: "چرا با این حال، همچنان نگران و حیران من هستی، در حالی که بال و پر نداری؟"
هوش مصنوعی: ای کلاهدار، آیا موهای تو به مانند گردی که بر سرش نشسته، زیبا و خوشبو نیست؟ من تو را در نهایت ظرافت و زیبایی میبینم که از مشک هم خوشبوتر هستی.
هوش مصنوعی: گاهی از خود دور میشوم و سپس دوباره به خودم برمیگردم؛ گاهی در درون خودم و گاهی در جایی دیگر، تو را مینگرم.
هوش مصنوعی: در میخانه، سعیدا، شخص هشیار و متفکری را دید و به او گفت: با اینکه در وضعیتی سخت و فقیر به سر میبری، اما هنوز هم دارای اعتبار و احترام هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.