به سوی کوی تو را نگاه خالی نیست
چگونه با تو رسد کس که راه، خالی نیست
چنان پر است ز آیینه طلعتان دل ما
که جای آه در این کارگاه خالی نیست
به هر طرف که روی می برند خوبان دل
جهان ز ابرو و چشم سیاه خالی نیست
از آن زمان که فلک حقه باز شد گاهی
ز شر حادثه این خیرگاه خالی نیست
چه آب و خون و چه یوسف همان تو دلو امید
فکن که ز این دو سه یک، هیچ چاه خالی نیست
تویی به دل نه خیال دگر که بر گردون
چو آفتاب بود جای ماه خالی نیست
چگونه یاد تمنای وصل او نکنیم
که نامهٔ ملک از این گناه خالی نیست
گهی به گل نگرم که به پای سرو افتم
که عالم مثل از اشتباه خالی نیست
ز وادی عدم و منزلش مترس که هیچ
ز رفت و آمدن این شاهراه خالی نیست
همین نه لاله سعیدا به سینه دارد داغ
زمین هیچ دل از این گیاه خالی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.