هوشیار ای دل که او مست می ناب آمده است
در کنارش گیر زودی وقت دریاب آمده است
هر جواهر کان نمی خواهی تو را آید به دست
گوهر مقصود در این بحر نایاب آمده است
بر صفا روی او منکر چسان گردد کسی
چشم، بیت الله، ابرو طاق محراب آمده است
با خیال زلف در زنجیر کردم پای دل
از تماشای رخش هرگه که بی تاب آمده است
در فراقش خوابم آمد گریه می دیدم به خواب
چون شدم بیدار دیدم بر سرم آب آمده است
نیمشب یاد رخش کردم منور شد جهان
غیر می داند که در این خانه مهتاب آمده است
طفل اشکت گر سعیدا می رود عریان چه باک
نیست عیب این بینوا از عالم آب آمده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.