گنجور

 
سعیدا

آن که نامش جان جانان است آن جانان ماست

آن که قربان می‌شود هردم به جانان، جان ماست

مشرب ما ترک دنیا، مذهب ما نفی غیر

دین ما اثبات حق و کفر ما ایمان ماست

ما به دشت بی‌خودی و بی‌غمی خو کرده‌ایم

صحبت اهل تکلف قید ما زندان ماست

خلعت ما خرقه و تاج کیانی ترک سر

مفلسی‌ها دستگاه، افتادگی‌ها شأن ماست

زنده می‌گردد دل افسرده از فریاد و آه

هرکجا چشمی است گریان، چشمهٔ حیوان ماست

زاد ما افلاس و راه ما طریق فقر [و] عشق

در جگر هرکس ندارد آه از یاران ماست

حیله‌های نفس دون ما را سعیدا [خوار] کرد

گر بمیرد نفس روبه، شیر در فرمان ماست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode