چون پای خم به دست فتادت کمر گشا
چون گرم شد سرت ز می ناب، سر گشا
از هر که دل گشوده نگردد کناره گیر
چون غنچه در به روی نسیم سحر گشا
از مردمان سرد نفس تیره می شوی
آیینه پیش مردم صاحب نظر گشا
قانع به رنگ و بوی گل بی وفا مشو
بر روی آفتاب چو شبنم نظر گشا
از سر هوای پوچ برون چون حباب کن
چون موج در میانه دریا کمر گشا
زان پیشتر که بر دل مردم گران شوی
استادگی مکن، پر و بال سفر گشا
چون موج، پشت دست به کف زن درین محیط
آغوش چون صدف به هوای گهر گشا
زخم گشاده رو به بغل تیغ را کشید
آغوش رغبتی تو هم ای بی جگر گشا
تا بر تو خوشگوار شود بستن نظر
یک ره نظر به عالم پر شور و شر گشا
باطل مکن به سیر و تماشا نگاه خویش
زنهار صائب از سر عبرت نظر گشا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.