رفتم ز راه دل خس و خار گناه را
کردم به آه همچو کف دست راه را
موج کرم به قیمت اکسیر می خرد
در بحر رحمت تو غبار گناه را
روز ازل به قامت عاشق بریده اند
مانند کعبه، جامه بخت سیاه را
پیش رخ تو زخم دندان حیرت است
دستی که چاک کرد گریبان ماه را
یک گوهر نسفته درین بحر خون نماند
در چشم خود ز بس که شکستم نگاه را
از خوی آتشین تو، چون موی زنگیان
دارند عاشقان تو در سینه آه را
صائب به بخت تیره و روز سیه بساز
از دل ببر هوای زمین سیاه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عاشقانه و عذابهای ناشی از گناه و عشق میپردازد. او با ابراز تاسف از گناهانش، تلاش میکند با آه و ناله خود راهی به سوی رحمت الهی بیابد. عشق را به عنوان مقدس و پرچالش توصیف میکند و به زخمهای ناشی از حیرت و ناکامی در عشق اشاره میکند. در نهایت، شاعر به وضعیت نامساعد و تیرهروزیش میرسد و از دل میخواهد که از خواستههای دنیوی فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: من از مسیر دل دور شدم و با آهی که شبیه به نرمی کف دست است، دردها و گناههایم را کنار گذاشتم.
هوش مصنوعی: موج کرم با بهای اکسیر، غبار گناه را در دریای رحمت تو خریداری میکند.
هوش مصنوعی: در آغاز روز، قامت عاشق را به زیبایی و با شکیبایی طراحی کردهاند، همچون کعبه که دارای جامهای از تقدیر و شانس است، اما اینجا با رنگی غمگین و تاریک نمایان شده است.
هوش مصنوعی: دندان حیرت به دامن تو زخمی زده است. دستی که پارچهی لباس ماه را پاره کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در میان سختیها و مصیبتها، یک حقیقت ارزشمند یا یک گوهر در حال گم شدن است و به خاطر درد و رنجی که کشیده، دیگر نتوانستهام به آن حقیقت نگاه کنم.
هوش مصنوعی: عاشقان تو به خاطر ذات آتشین و گرم تو، در دل خود آه و اندوه را مانند موی زنگی دارند.
هوش مصنوعی: به خاطر بخت بد و روزهای ناگوار، سعی کن از دل خود، آرزوی زمین تاریک را دور کنی و با مسائل زندگی بساز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا تو بتاب کردی زلف سپاه را
در تو بماند چشم به خوبی سیاه را
ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری
در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را
گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو
[...]
خور گرچه نور بخشد هر ماه ماه را
روبد بدیده پیشش صد راه راه را
شاهان ز تاج و گاه، شرف یافتند و او
گه تاج را شرف دهد و گاه گاه را
گر گاه در پناه وی آید ظفر دهد
[...]
مویم سپید و نامه سیه ماند از گناه
جز عذر و توبه چاره ندانم گناه را
خواهم که عفو و رحمت و لطف تو ای خدا
در کار این سپید کند آن سیاه را
ای تخت را خجسته تر از تاج گاه را
وی ملک را فریضه تر از نور ماه را
ای نقش بند دولت بند قبای تو
فر همای داد به سربر کلاه را
روزی که بر نشینی تاج سفیده دم
[...]
آن روی بین که حسن بپوشید ماه را
وآن دام زلف و دانهٔ خال سیاه را
من سرو را قبا نشنیدم دگر که بست
بر فرق آفتاب ندیدم کلاه را
گر صورتی چنین به قیامت برآورند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.