گنجور

 
صائب تبریزی

از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای

تعلیم بی قراری سیماب داده ای

در زیر تیغ، بستر راحت فکنده ای

در چشم فتنه داد شکرخواب داده ای

عقد خرد به دختر رز برفشانده ای

نقد حیات را به می ناب داده ای

بر دستبرد تیغ قضا دل نهاده ای

پهلوی چرب خویش به قصاب داده ای

چون خار و خس ز کجروشی های روزگار

خود را به دست سیلی سیلاب داده ای

در ابروی تو دید و قضای گذشته کرد

ایمان به چین ابروی محراب داده ای

می گفت صفحه رخ او خوش قلم ترست

جولان بوسه بر رخ مهتاب داده ای

صائب ز خارخار محبت چه آگه است؟

پهلو به روی بستر سنجاب داده ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode