صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲

غم حساب ندارم ز میْ‌پرستی‌ها

که نیست قابل تعبیر، خواب مستی‌ها

به قدر آنچه شوی پست، سربلند شوی

گرفته‌ایم عیار بلند و پستی‌ها

نسیم جاذبه‌ای پیش راه ما بفرست

که گشت سد ره ما غبار هستی‌ها

که می‌کند سر زلف حواس ما را جمع؟

به غیر بی‌خودی عشق و خواب مستی‌ها

بگیر سر خط عبرت ز قطع زلف ایاز

کشیده دار عنان درازدستی‌ها

به وصل او نرسیدم ز مفلسی صائب

سیاه در دو جهان روی تنگدستی‌ها!