کیستم من؟ مشت خار در محیط افتادهای
دل به دریا کرده ای، کشتی به طوفان دادهای
نیست ممکن چون سپند آرام را بیند به خواب
موری از دست سلیمان بر زمین افتادهای
جنت دربستهای با خود به زیر خاک برد
از ازل شد قسمت هر کس دل آزادهای
برنمیخیزد به صرصر نقشم از دامان خاک
وادی امکان ندارد همچو من افتادهای
میتوان از جبهه عشاق راز عشق خواند
نیست در صحرای محشر نامه نگشادهای
با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا
جز غم روزی ندارد روزی آمادهای
علم رسمی میکند صائب دل روشن سیاه
عارفان را بس بود چون صبح لوح سادهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابلق ایام را تا بر نشیند میرود
سبز خنگ چرخ پیش قدر او پالادۀ
کیستم من، مشت خار در محیط افتادهای
دل به دریا کردهای، کشتی به طوفان دادهای
مرکزیت رفت و هر سو والی و شهزادهای
برده اقطاعی و مردم را به غارت دادهای
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.