گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

سهل مشمر همتِ پیرانِ با تدبیر را

کز کمان بال و پر پرواز باشد تیر را

دشمنِ خونخوار را کوته به احسان ساز، دست

هیچ زنجیری به از سیری نباشد شیر را

حسن را خطِ غبارش بی‌نیاز از زلف کرد

احتیاجِ دام نبود خاکِ دامنگیر را

ریشهٔ نخلِ کهنسال از جوان افزون‌ترست

بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را

عقلِ دوراندیش بر ما راهِ روزی بسته است

ور‌نه هر انگشت پستانی است طفلِ شیر را

باد‌پیمایی است عاجز‌نالی آهن‌دِلان

نیست در دلها سرایت، نالهٔ زنجیر را

جوی شیر از قدرتِ فرهاد می‌بخشد خبر

می‌توان در زخم دیدن جوهرِ شمشیر را

کشورِ دیوانگی امروز معمور از من است

من بپا دارم بنای خانهٔ زنجیر را

خنده کز دل نیست چون سوفار، نتواند گشود

عقدهٔ پیکانِ زهرآلود از دل تیر را

می رسد آزارِ بدگوهر به نزدیکان فزون

نوبرِ زخم از نیامِ خود بود شمشیر را

در‌گذر از چشم‌بوسیدن که شد دور از کمان

تیر تا بوسید چشم حلقهٔ زهگیر را

در حرم هر کس گناهی کرد، حَدَّش می‌زنند

نگذراند عشق از همصحبتان تقصیر را

عالَمی را کُشت و دست و تیغِ او رنگین نشد

تیزیِ شمشیر، پاک از خون کند شمشیر را

سالها شد با گرفتاری بهم پیچیده‌ایم

چون کند آب‌ِ روان از خود جدا زنجیر را؟

عقل کامل می‌شود از گرم و سردِ روزگار

آب و آتش می‌کند صاحب‌برش شمشیر را

برنمی‌گردد براتِ قسمتِ حق، خون مخور

نیست ممکن باز‌گردیدن به پستان شیر را

نیست ممکن صائب از دل عقدهٔ غم وا‌شود

ناخنی تا هست در کف پنجهٔ تدبیر را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را

جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

من که با مویی به قوّت برنیایم ای عجب

با یکی افتاده‌ام کو بُگسلد زنجیر را

چون کمان در بازو آرد سروقدِ سیم‌تن

[...]

نظیری نیشابوری

دیدمش در دل نهفتم آه بی‌تأثیر را

در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را

پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در

بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را

خوشدل از غیرم که در بزم وصال او نیافت

[...]

کلیم

ضعف طالع برده از من قوت تدبیر را

برنتابد از خرابی خانه‌ام تعمیر را

گر چنین شاداب از خون شهیدان می‌شود

آب پیکان سبز خواهد کرد چوبِ تیر را

کی دگر از خانهٔ چشمم قدم بیرون نهی

[...]

صائب تبریزی

سر به گردون می‌دهم این آهِ پُر تأثیر را

می‌زنم آتش به سقف این خانهٔ دلگیر را

حالتِ فرهاد و کارش روشن است از جوی شیر

می‌توان در زخم‌ دیدن جوهرِ شمشیر را

با شرابِ کهنه زاهد ترشرویی می‌کند

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

برق عشق آمد که سوزد خرمن تدبیر را

با گریبان کار افتد دست دامنگیر را

نام من در دفتر اهل شهادت داخل است

کرده ام روشن سواد جوهر شمشیر را

پاسبان مستی ما نیست غیر از تیغ عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه