غزل شمارهٔ ۶۴۷۰
می شود روشن چراغ از چهره رنگین تو
بیمی از کشتن ندارد شمع بر بالین تو
مور هیهات است بیرون آید از دریای شهد
سبزه خط چون برآمد از لب شیرین تو؟
جای سیلی نقش بندد بر عذار نازکت
دامن گل همچو شبنم گر شود بالین تو
بر فلک از هاله آغوش گردد جای تنگ
بدر گردد از سواری چون هلال زین تو
گر چه مسطر مانع از جولان نگردد خامه را
خشک می گردد نگاه از جبهه پرچین تو
عاجز از نشو و نما گشته است چون رگهای سنگ
سبزه امید ما از پله تمکین تو
مور از اقبال سلیمان می شود شیرین سخن
بال شهرت می دهد گفتار را تحسین تو
رتبه فکر ترا صائب عروج دیگرست
می کند تحسین خود هر کس کند تحسین تو
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.