از داغ بود چهره افروخته من
گردد ز شرر زنده دل سوخته من
چون آتش سوزان ز طرب نیست، که باشد
از سیلی صرصر رخ افروخته من
چون لاله ز می نیست مرا سرخی رخسار
خون است شراب جگرسوخته من
پوشیدن چشم است مرا خانه صیاد
غافل مشو از باز نظردوخته من
تا چشم کند کار، سیه خانه لیلی است
در دامن صحرای دل سوخته من
فریاد که چون غنچه پی سوختن دل
شد مشت شراری زراندوخته من
صائب کند از سایه خود وحشت صیاد
رم کرده غزالی که شد آموخته من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.