گهی در بحر سرگردان و گاهی در سرابم من
ز خشک و تر چو موج از خوش عنانی در عذابم من
نمی سوزد دلی بر من مگر اشک کبابم من؟
به خونم عالمی تشنه است پنداری شرابم من
خرابات وجود من عمارت برنمی دارد
عبث در فکر تعمیر دل پر انقلابم من
به جز کسب هوا از من دگر کاری نمی آید
درین دریای پر آشوب پنداری حبابم من
اگر چه حرف بیجا بر زبان هرگز نمی آرم
خجل از خویش دایم چون سؤال بی جوابم من
به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم
چو آید گردن مینا به کف مالک رقابم من
اگر چه می کند تعمیر دلها گفتگوی من
مهیای شکستن همچو فرد انتخابم من
هوای گردش چشمی ربوده است اختیارم را
ازان گه مست و گه مخمور و گاهی مست خرابم من
به چشم کم مبین صائب مرا چون قطره شبنم
که میراب گل و آیینه دار آفتابم من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.