لب خموش و زبان گزیدهای دارم
چو بوی گل نفس آرمیدهای دارم
سبک رکاب نیم همچو رنگ بیجگران
سلاح جنگ عنان کشیدهای دارم
چو آفتاب خموشم به صدهزار زبان
نه همچو صبح دهان دریدهای دارم
کمند وحدت من چار موجه دریاست
ز بار درد، دل آرمیدهای دارم
چو تاک، هرزه مرس نیست آب دیده من
سرشک پای به دامن کشیدهای دارم
سر من از رگ سودا شده است خامه موی
همیشه در خم زلف خمیدهای دارم
به سایه پر و بال هما نمیلرزم
سر به جیب قناعت کشیدهای دارم
سزای بیادبان را به من حوالت کن
که شست صاف و کمان کشیدهای دارم
ز آفتاب قیامت نمیروم از جای
سپند آتشرخسار دیدهای دارم
ز خانه گرچه چو مژگان نرفتهام بیرون
چو اشک نام به عالم دویدهای دارم
مپرس حال دل از تیغ غمزهاش صائب
بهل که آبله خار دیدهای دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زخنده ساغر بر لب رسیده ای دارم
زگریه بادهٔ ناب چکیده ای دارم
گل بهشت قناعت بود سرافرازی
چو کوه، پای به دامن کشیده ای دارم
هوای باغ و سر گلشنم چو بلبل نیست
[...]
چو گل ز دست تو جیب دریدهای دارم
چو لاله دامن در خون کشیدهای دارم
به حفظ جان بلا دیده سعی من بیجاست
که پاس خرمن آفت رسیدهای دارم
ز سردمهری آن گل چو برگهای خزان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.