گنجور

 
مولانا

ساقیا عربده کردیم که در جنگ شویم

می گلرنگ بده تا همه یک رنگ شویم

صورت لطف سقی الله توی در دو جهان

رخ می رنگ نما تا همگان دنگ شویم

باده منسوخ شود چون به صفت باده شویم

بنگ منسوخ شود چون همگی بنگ شویم

هین که اندیشه و غم پهلوی ما خانه گرفت

باده ده تا که از او ما به دو فرسنگ شویم

مطربا بهر خدا زخمه مستانه بزن

تا ز زخمه خوش تو ساخته چون چنگ شویم

مجلس قیصر روم است بده صیقل دل

تا که چون آینه جان همه بی‌رنگ شویم

یک جهان تنگ دل و ما ز فراخی نشاط

یک نفس عاشق آنیم که دلتنگ شویم

دشمن عقل کی دیده‌ست کز آمیزش او

همه عقل و همه علم و همه فرهنگ شویم

شمس تبریز چو در باغ صفا رو بنمود

زود در گردن عشقش همه آونگ شویم