گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

از غم زلف تو در دام بلا افتادیم

چه هوا در سر ما بود و کجا افتادیم

بوی پیراهن مصریم که از بی قیدی

در گریبان گل و جیب صبا افتادیم

پوست بر پیکر ارباب جنون زندان است

سستی ماست که در بند قبا افتادیم

همچنان منتظر سرزنش خار و خسیم

گرچه چون آبله در هر ته پا افتادیم

خضر توفیق بود تشنه تنها گردان

بی سبب در عقب راهنما افتادیم

تکیه بر عقل مکن پیش زنخدان بتان

که درین چاه مکرر به عصا افتادیم

موجه سبزه زنگار گذشت از سر ما

تا از آن آینه رخسار جدا افتادیم

صائب افسانه زلفش به جنون انجامید

در کجا بود حکایت، به کجا افتادیم