بیا در جلوه ای سرو روان تا جان برافشانم
بیفشان زلف کافر کیش تا ایمان برافشانم
مرو ای آفتاب گرمرو چندان ز بالینم
که جان چون صبح صادق با لب خندان برافشانم
نفس در سینه صبح قیامت بی صفا گردد
اگر از دل غبار کلفت دوران برافشانم
تو صبح عالم افروزی و من شمع سحرگاهم
گریبان باز کن تا بی تأمل جان برافشانم
به خون زخم می جوشم، به روی داغ می غلطم
نه بیدردم که در بستر گل و ریحان برافشانم
چو بر می گردد از آب روان نیکی، همان بهتر
که در سرچشمه شمشیر نقد جان برافشانم
به دست افشاندنی بی برگ می گردد نهال من
ندارم حاصلی چون بید تا دامان برافشانم
غبار دل چو سیل افزود از سیر مقاماتم
مگر گردره از خود در دل عمان برافشانم
شود خار سر دیوارها چون پنجه مرجان
به روی خاک اگر سرپنجه مژگان برافشانم
چون نقش پا به جا ننشسته گردون کرد پامالم
مرا فرصت نداد از گردره دامان برافشانم
من آن دیوانه ام کز شور من عالم به وجد آید
سر زنجیر اگر در گوشه زندان برافشانم
فغان کاین طارم نیلوفری چون غنچه سوسن
ندارد آنقدر میدان که من دامان برافشانم
ز بس کز دل غبار آلود می آید حدیث من
دو عالم گم شود در گرد اگر دیوان برافشانم
ز شغل بی شمار درد و داغ عاشقی صائب
ندارم آنقدر فرصت که دست از جان برافشانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به انسان احساساتی و عاشقی اشاره دارد که در تلاش است تا جان و دل خود را در عشق و زیبایی برافشاند. شاعر با بیان جذابیت و شوق خود، تصاویر زیبایی از عشق و عواطف را به تصویر میکشد. او به ناتوانی در بیان تمام احساساتش اشاره میکند و میگوید که فرصت کافی برای بیان عشق و دردهایش ندارد. در نهایت، این شعر نشاندهندهی عمیقترین احساسات انسانی و عشق بیپایان است که در دل شاعر میجوشد.
هوش مصنوعی: بیایید با زیبایی و لطافتی که دارید پیش بیایید تا جانم را فدای شما کنم. همچنین، با بر افراشتن زلفهای زیبایتان، میخواهم ایمان خود را هم به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: ای آفتاب داغ و روشن، از کنارم مرو! نمیخواهم از بالینم دور شوی تا زمانی که بتوانم جانم را مانند صبحی دلپذیر و با چهرهای خندان، به اطراف بپاشم.
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت، صبحی روشن و دلانگیز به وجود بیاید، به شرطی است که بتوانم غم و کدورتهای زندگی را از دل خود دور کنم.
هوش مصنوعی: تو روشنایی صبح هستی و من چون شمعی در سحرگاه. لباس خود را رها کن تا بیفکر و تأمل جانم را به تو تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: من از درد زخمهایم به شدت ناراحتم و در حال چرخیدن روی درد و رنج هستم. نه اینکه حس بیدردی داشته باشم، بلکه میخواهم این احساسات را در محیطی زیبا و پر از گل و عطر ریحان بیرون بریزم.
هوش مصنوعی: وقتی نیکی از جریان آب جاری برمیگردد، بهتر است که در منبع خود، جانم را فدای حق کنم.
هوش مصنوعی: نهال من که بیبرگ است، به ثمر نمیرسد و من مانند درخت بید، ثمری ندارم که بتوانم آن را به دیگران تقدیم کنم.
هوش مصنوعی: غم و اندوه قلبم مثل سیلابی شده که از سفرههای روحیام به وجود آمده است، مگر اینکه بتوانم با دلی آرام در جایی دور، آرامش پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر مژگانم را به آرامی باز کنم، مانند پنجههای مرجان که بر خاک مینشینند، خارهای سر دیوارها هم به زیبایی جلوهگر خواهند شد.
هوش مصنوعی: وقتی که پای من بر روی زمین نگذاشته، آسمان مرا تحت فشار قرار داد و فرصتی به من نداد که از گردنهی زندگی دست بردارم و آرامش پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من آن فرد شگفتانگیز و دیوانهای هستم که از شور و هیجان من، تمامی دنیا به وجد و شوق میآید؛ حتی اگر زنجیر را در گوشه زندان بریزم.
هوش مصنوعی: آه که این گل نیلوفر، مانند غنچهی سوسن زیبا نیست. آنقدر ارزش و زیبایی ندارد که من بخواهم دامن خود را به خاطرش بیفشانم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دل من پر از غبار و آلودگی است، داستان من باعث میشود که دو جهان در غبار گم شوند. اگر دیوانگیم را بروز دهم، همه چیز در هم میریزد.
هوش مصنوعی: در میان همۀ دردها و رنجهایی که عشق به انسان میآورد، من آنقدر وقت و فرصت ندارم که از جانم بگذرم و خود را فدای عشق کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.