غزل شمارهٔ ۵۵۷۷
خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم
من این تقویم پارین را به از امسال می دانم
تو کز کیفیت حسن چمن بی بهره ای، می خور
که من هر شبنمی را رطل مالامال می دانم
مرنج از من اگر جان را به استقبال نفرستم
که از جا رفتن دل را من استقبال می دانم
بغیر از زیر بار عشق در زیر فلک هر کس
که زیر بار دیگر می رود، حمال می دانم
جنونی کز حصار شهر نتواند برون آمد
من صحرانشین بازیچه اطفال می دانم
غبار کلفت از معموره جسم آنقدر دارم
که جغد مرگ را مرغ همایون فال می دانم
ز دست انداز دوران گر چه یک مشت استخوان گشتم
ضمیر خلق را چون قرعه رمال می دانم
تو کز خط بی نصیبی عیش کن بانقطه خالش
که بی خط، خال را من چشم بی دنبال می دانم
ندارد فال بد راه سخن در بزم خرسندی
اگر ادبار رود آرد به من، اقبال می دانم
سری از پیچ و تاب زلف او بیرون نمی آرم
وگرنه موبموی رشته آمال می دانم
نمی دانم چه حال است این که پیچیده است درجانم
که اهل قال را صائب ز اهل حال می دانم
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...