پیش چشمی که ز کان لعل برون آورده است
می کند جلوه موج می احمررگ سنگ
گر به تمکین گرانسنگ تو گویا گردد
خامه گردد به کف دست سخنور رگ سنگ
گرچه پرورده به صد خون جگر خورشیدم
هست چون لعل مرا بالش و بستر رگ سنگ
چون تن زار من از حادثه سالم ماند
نیست آسوده درین عهد ز صرصر رگ سنگ
ممکن است از دل من آه برآید صائب
گر رود در جگر سنگ سراسر رگ سنگ
شد ز تر دستی من بس که توانگر رگ سنگ
گشت سیرابتر از لعل شرر در رگ سنگ
پای در دامن تسلیم و رضاکش که کشید
لعل در رشته تسخیر ز لنگر رگ سنگ
غوطه دادند چو فرهاد به خونم هر چند
شد ز تردستی من موجه کوثررگ سنگ
سنگ را موم نماید نفس خونگرمان
چه عجب لاله اگر ریشه کند دررگ سنگ
عشق در سنگ ریشه که چون تیر شهاب
شد ز سوز دل فرهاد منوررگ سنگ
تا ز آوازه فرهاد تهی شد کهسار
می گزد بیشتر از مار مرا هر رگ سنگ
چه عجب گر شود از سنگ ترازو تیرم
که برآرد زسبکدستی من پر رگ سنگ
همت از تیشه فرهاد گدایی دارد
ناخنی تیشه هر کس که زند بر رگ سنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می زنم گرم ز بس تیشه خود بر رگ سنگ
می زند پیچ و خم موی بر آذر رگ سنگ
تا شد از سرمه وحدت نظر من روشن
رشته تجلی است مرا هر رگ سنگ
بیستون را منم آن کوهکن آتشدست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.