که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟
که یک حلقه اوست چشم سیاهش
دل تنگ با جلوه اش چون برآید؟
گه گردون غباری است از جلوه گاهش
کمر بسته چون بندگان بهر خدمت
مه از هاله پیش رخ همچو ماهش
اگر آب گردد رهایی نیابد
به هر دل که پیچد زلف سیاهش
زراندود شد چون خطوط شعاعی
خس و خار عالم زبرق نگاهش
نکردند دلها دگر راست قامت
شکستند روزی که طرف کلاهش
طلبکار اوراست چون تیغ پایی
که سنگ فسان می شود سنگ راهش
چه گل چیند از سرکشی دست صائب ؟
که دامن ز گل می کشد خار راهش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.