ز سوز سینه پروانه من آب شد آتش
زسیر و دور من سرگشته چون گرداب شد آتش
به داغ ازروی آتشناک او خوش می کنم دل را
شرر تسبیح باشد هرکه را محراب شد آتش
ز بس خون گریه کرد از رشک روی آتشین او
چو رنگ لعل پنهان در دل خوناب شد آتش
ز برق می کف خاکستری شد زهد خشک من
کتان بیجگر را پرتو مهتاب شد آتش
اگر چه بود از روشن روانی شمع محفلها
ز آب دیده من گوهر نایاب شد آتش
من عاجز عنان عمر مستعجل چسان گیرم
که از بس گرمی رفتار،این سیلاب شد آتش
ز فیض کیمیای عشق آتش آب می گردد
گوارا بر سمندر چون شراب ناب شدآتش
به همواری توان مغلوب کردن خصم سرکش را
که با چندین زبان، خامش به مشتی آب شد آتش
گر از اسباب افزود آب روی دیگران صائب
دل آزاده را جمعیت اسباب شد آتش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان کز قهر او مانند صهبا آب شد آتش
چو جام باده از لطفش گل سیراب شد آتش
سرت گردم چه باشد اینکه در پیمانه می ریزی
ز خوی گرمت آتش آب شد، یا آب شد آتش
زبان اضطراب شمع یعنی شعله می گوید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.