پروای خط آن غنچه مستور ندارد
شکرخبر از قافله مور ندارد
گردید نهان درخط سبز آن لب میگون
این شیشه خطر از می پرزور ندارد
بیمارگران را نبود تاب عیادت
تاب نظر آن نرگس مخمور ندارد
هر چند شکسته است سفالین قدح ما
آوازه ما کاسه فغفور ندارد
چون محضر بی مهر بود باد به دستش
از داغ تو هر کس دل معمور ندارد
آوازه محال است ز یک دست برآید
رحم است برآن پنجه که همزور ندارد
در شعله بود نور به اندازه روغن
هر دیده که بی اشک بود نور ندارد
صائب همه بی نمکان بر سر شورند
امروز که دیوانه ما شور ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شیشه دلی حوصله شور ندارد
عریان جگر خانه زنبورندارد
در پله معراج رسد گوی ز چوگان
از دار محابا سر منصور ندارد
نادان که کند دعوی دانش بر نادان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.