سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند
عزیز مصر به بیت الحزن نمی ماند
گلوی خویش عبث پاره می کند بلبل
چو گل شکفته شود در چمن نمی ماند
مبند دل به جگر گوشه چون رسد به کمال
که خون چو مشک شود درختن نمی ماند
عبث سهیل نظر بند کرده است مرا
عقیق نام طلب در یمن نمی ماند
زتاج پادشهان پایتخت می سازد
در یتیم به خاک عدن نمی ماند
صدف به صحبت گوهر عبث دلی بسته است
سخن بزرگ چوشد در دهن نمی ماند
به فکر چشم براهان خویش می افتد
سخن ز یوسف گل پیرهن نمی ماند
خروج می کند از بیضه آتشین نفسی
همیشه باغ به زاغ وزغن نمی ماند
سخن ز فیض غریبی غریب شد صائب
غریب نیست اگر در وطن نمی ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.