ز کلک تازه من شعر تر نمی گسلد
ز شاخ سدره وطوبی ثمر نمی گسلد
اگر چو رشته تو هموارکرده ای خود را
زجویبار تو آب گهر نمی گسلد
علاقه تو به دنیا ز نارساییهاست
ز شاخ از رگ خامی ثمر نمی گسلد
ز گوشه دل آگاه پا برون مگذار
کز این زمین مبارک خبر نمی گسلد
ز فیض صبح بنا گوش در قلمرو زلف
شب دراز نسیم سحر نمی گسلد
به خاک زنده دلان بر چراغ مرده خویش
که فیض مردم روشن گهر نمی گسلد
نمی شود به تسلیم راضی از ما خلق
زخون مرده ما نیشتر نمی گسلد
مکن ز رشته جان سرکشی که این زنار
به هیچ تیغ زموی کمر نمی گسلد
ز پیچ وتاب ندارد گزیر روشندل
که این دو سلسله از یکدگر نمی گسلد
به گفتگوی زبان نیست حاجتی صائب
به محفلی که نظز از نظر نمی گسلد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.